از الاغ درس بگیریم
* کشاورزی الاغ پیری داشت که یک روز
اتفاقی به درون یک چاه بدون آب افتاد.
کشاورز هر چه سعی کرد نتوانست الاغ را از درون چاه بیرون بیاورد.
برای اینکه حیوان بیچاره زیاد زجر نکشد،
کشاورز و مردم روستا تصمیم گرفتند چاه را با خاک پر کنند تا الاغ زودتر بمیرد و زیاد زجر نکشد.
مردم با سطل روی سر الاغ هر بار خاک می ریختند اما الاغ هر بار خاکهای روی بدنش را می تکاند وزیر پایش میریخت و وقتی خاک زیر پایش بالا می آمد سعی می کرد روی خاک ها بایستد. روستایی ها همینطور به زنده به گور کردن الاغ بیچاره ادامه دادند و الاغ هم همینطور به بالا آمدن ادامه داد تا اینکه به لبه چاه رسید و بیرون آمد.
**نکته:*
*مشکلات، مانند تلی از خاک بر سر ما می ریزند و ما همواره دو انتخاب داریم:*
*اول: اینکه اجازه بدهیم مشکلات ما را زنده به گور کنند.*
*دوم: اینکه از مشکلات سکویی بسازیم برای صعود.*
*2. قدرت اندیشه***
* پیرمردی تنها در یکی از روستاهای آمریکا زندگی می کرد . او می خواست مزرعه سیب زمینی اش را شخم بزند اما این کار خیلی سختی بود. تنها پسرش بود که می توانست به او کمک کند که او هم در زندان بود .
پیرمرد نامه ای برای پسرش نوشت و وضعیت را برای او توضیح داد :
"پسرعزیزم من حال خوشی ندارم چون امسال نخواهم توانست سیب زمینی بکارم . من نمی خواهم این مزرعه را از دست بدهم، چون مادرت همیشه زمان کاشت محصول را دوست داشت. من برای کار مزرعه خیلی پیر شده ام. اگر تو اینجا بودی تمام مشکلات من حل می شد . من می دانم که اگر تو اینجا
بودی مزرعه را برای من شخم می زدی.
دوستدار تو پدر".*
*طولی نکشید که پیرمرد این تلگراف را دریافت کرد: "پدر، به خاطر خدا مزرعه را شخم نزن، من آنجا اسلحه پنهان کرده ام".*
*ساعت 4 صبح فردا 12 مأمور اف.بی.آی و افسران پلیس محلی در مزرعه پدر حاضر شدند و تمام مزرعه را شخم زدند بدون اینکه اسلحه ای پیدا کنند . پیرمرد بهت زده نامه دیگری به پسرش نوشت و به او گفت که چه اتفاقی افتاده و می خواهد چه کند؟*
*پسرش پاسخ داد : "پدر! برو و سیب زمینی هایت را بکار، این بهترین کاری بود که می توانستم از زندان برایت انجام بدهم".*
*نکته:*
*در دنیا هیچ بن بستی نیست. یا راهی خواهیم یافت و یا راهی خواهیم ساخت
*3
این که سال ها پیش به دلیل علاقه ای که به هم داشته اید، تصمیم به زندگی زیر یک سقف گرفته اید، برای داشتن یک زندگی عاشقانه کافی نیست. برای ساختن یک زندگی رمانتیک، ۸ راه را به شما پیشنهاد می کنیم. این روش ها را امتحان کنید و بعد در مورد تاثیرشان قضاوت کنید.
این که سال ها پیش به دلیل علاقه ای که به هم داشته اید، تصمیم به زندگی زیر یک سقف گرفته اید، برای داشتن یک زندگی عاشقانه کافی نیست. حتی اگر تمام وجودتان پر از احساسات خوش آب و رنگ نسبت به همسرتان باشد، باز هم باید با رفتارهای تان این احساسات را یادآوری کنید.
نه یک بار و نه یک لحظه، اگر به دنبال یک عشق همیشگی هستید، باید این حس را در تمام لحظاتی که در کنار هم هستید به جریان بیندازید. ما برای ساختن یک زندگی رمانتیک، ۸ راه را به شما پیشنهاد می کنیم. این روش ها را امتحان کنید و بعد در مورد تاثیرشان قضاوت کنید.
● یک صبحانه عاشقانه
حاضر کردن یک صبحانه رمانتیک هزار و یک راه دارد اما یکی از دلپذیرترین راه هایش خوردن صبحانه در تختخواب است. اگر می خواهید روز شما با یک اتفاق هیجان انگیز و عاشقانه شروع شود، یک صبحانه رنگارنگ آماده کنید و وقتی که هنوز همسرتان از تختخوابش بیرون نیامده، آن را به اتاق تان ببرید. این موضوع می تواند همسرتان را تحت تاثیر قرار بدهد رنگ و بوی احساسی که به خرج داده اید را در تمام روز مشترک شما پخش کند.
● ماه عسل دوباره
سفرهای ۲ نفره و یک روزه را فراموش نکنید. این سفرها نه هزینه زیادی دارند و نه نیاز است به خاطرشان مرخصی بگیرید. شما می توانید در همان روزهای آخر هفته، برنامه یک روز رفتن به خارج از شهر را بریزید و یاد ماه عسل تان را زنده کنید. یک خانه روستایی در خوش آب و هواترین منطقه دور و برتان، یک ویلای رو به دریا یا یک خانه جنگلی همگی می توانند برای شما یک آخر هفته رمانتیک را رقم بزنند. یادتان نرود که این قرار نیست یک مسافرت خانوادگی باشد بلکه تنها یک ماه عسل یک روزه است و قرار هم نیست با رفتن به این سفر خودتان را ورشکست کنید بلکه باید با صرف کمترین هزینه روز رمانتیک تان را بسازید.
● زمانی برای او
هر زمان که می توانید پای صحبت های همسرتان بنشینید و با دل و جان به او گوش کنید. صد در صد حواس تان باید در این لحظات متعلق به او باشد. مهم نیست که چه می خواهد بگوید. از احساساتش می خواهد صحبت کند یا این که خاطرات محیط کارش را تعریف کند، بگذارید این زمان ها فقط و فقط متعلق به او باشد و در کنار شما احساس واقعی شنیده شدن را لمس کند. همسرتان با این کار احساس می کند که مورد محبت شما قرار گرفته و برای تان اهمیت خاصی دارد، پس حین حرف زدن هایش از جای تان بلند نشوید و با گفتن این جمله تکراری �گوشم با توست� سر کار دیگری نروید. او فقط گوش شما را نمی خواهد بلکه دوست دارد تنها چند دقیقه از وقت شما فقط و فقط مال او باشد.
● بدانید چه انتظاری از شما دارد
این که او را در دل تان دوست داشته باشید، همه چیزی نیست که یک همسر از شما انتظار دارد. او دوست دارد ستایشش کنید و موضوعاتی که از نظر خودش مهم است را در وجود او برجسته کنید. اگر دوست دارد زیبایی اش را ستایش کنید یا این که او را به دلیل صبوری اش تحسین کنید. در هر حال لازم این است که به او القا کنید که یک همسر ایده آل است و حتی در سخت ترین شرایط هم شما به داشتن او افتخار می کنید. گذشته از عاطفه ای که میان شماست، همین بده و بستان های کلامی باعث می شود، عشق بیشتری به رابطه شما تزریق شود و هر دوی شما حس بهتری نسبت به این زندگی پیدا کنید.
● هدیه بی بهانه
وقتی که تنها برای خرید بیرون می روید یا حتی زمانی که قصد خرید ندارید و از کنار مغازه ها می گذرید، یک کادوی کوچک برای همسرتان تهیه کنید. قرار نیست خودتان را با این کادو خریدن های بی بهانه ورشکست کنید بلکه تنها باید از این طریق محبت تان را به یاد یکدیگر بیاورید. به این فکر کنید که او به چه چیزی احتیاج دارد که وقت نکرده برای خودش تهیه کند یا این که آرزوی داشتن چه چیزی را دارد که پیش از این نتوانسته به دستش بیاورد. همچنین به یاد داشته باشید کادو خریدن برای او، می تواند حس میان تان را قوی تر و محبت را به جریان اصلی زندگی شما هدیه کند. البته باید بدانید لزومی ندارد همه این کادو ها قیمت زیادی داشته باشند و نباید هم به خاطر این که کادوهای زیادی می خرید قبل از خرید هر چیز به قیمت پایینش فکر کنید. شما می توانید انتخاب های گران تر را در مناسبت هایی که برای تان اهمیت دارد تهیه کنید و کادوهای ارزان تر را بی بهانه و مثلا هر ماه یک بار برای همسرتان تهیه کنید.
● دور از استرس
اگر همسرتان یک هفته کاری سخت را می گذراند، سعی کنید راهی برای آرام کردنش در خارج از این ساعات پیدا کنید. یک شام آرام و رمانتیک که قبل از بازگشتش تدارکش را دیده اید؛ یک موسیقی ملایم که می دانید همیشه با شنیدنش آرام می شود یا یک ناهار آخر هفته در رستوران مورد علاقه اش می توانند هدیه های ساده ای باشند که همسرتان را از فضای پر استرس هر روزه دور می کنند البته یک خانه پر از بوی خوش می تواند آرامش او را چند برابر کند. پس حتی اگر برنامه رستوران رفتن ندارید، چند شاخه گل به خانه ببرید تا بویش او را به محض آمدن آرام کند.
● یک برنامه ریزی اقتصادی
استرس های مالی رایج ترین استرس های زندگی زن و شوهری است. اگر می خواهید همسرتان را آرام تر کنید و با کمک این آرامش فرصت بیشتری به احساسات تان بدهید، بد نیست او را با برنامه ریزی مالی تان سورپرایز کنید. مثلا می توانید برای پس اندازی که مدت ها پیش برای جمع کردنش تلاش کرده اید یک برنامه ریزی کنید یا این که در زمانی که خسته از پرداخت های اول ماه به خانه برگشته، با حل کردن برخی ازمشکلات مالی اش او را تحت تاثیر قرار دهید.
● برای همیشه، نه یک بار
درست است که از این راه ها و بسیاری راه های دیگر می توانید زندگی مشترک تان را رمانتیک تر کنید اما دلیلی ندارد که همه اینها را در یک هفته انجام دهید یا همه شان را مدام تکرار کنید. بگذارید این ایده های عاشقانه، هفته ها و ماه هایی از زندگی شما را پرطراوت کنند و هیچ وقت برای شما و همسرتان عادی نشوند.
معنـای عـشـق واقـعی
یک روز آموزگار از دانش آموزانی که در کلاس بودند پرسید آیا می توانید راهی غیرتکراری برای ابراز عشق، بیان کنید؟
برخی از دانش آموزان گفتند : با بخشیدن، عشقشان را معنا می کنند. برخی "دادن گل و هدیه" و "حرف های دلنشین" را راه بیان عشق عنوان کردند. شماری دیگر هم گفتند "با هم بودن در تحمل رنجها و لذت بردن از خوشبختی" را راه بیان عشق می دانند. در آن بین، پسری برخاست و پیش از این که شیوه دلخواه خود را برای ابراز عشق بیان کند، داستان کوتاهی تعریف کرد:
یک روز زن و شوهر جوانی که هر دو زیست شناس بودند طبق معمول برای تحقیق به جنگل رفتند. آنان وقتی به بالای تپّه رسیدند درجا میخکوب شدند.
یک ببر بزرگ، جلوی زن و شوهر ایستاده و به آنان خیره شده بود. شوهر، تفنگ شکاری به همراه نداشت و دیگر راهی برای فرار نبود !
رنگ صورت زن و شوهر پریده بود و در مقابل ببر، جرات کوچک ترین حرکتی نداشتند. ببر، آرام به طرف آنان حرکت کرد. همان لحظه، مرد زیست شناس فریادزنان فرار کرد و همسرش را تنها گذاشت.
بلافاصله ببر به سمت شوهر دوید و چند دقیقه بعد ضجه های مرد جوان به گوش زن رسید... ببر رفت و زن زنده ماند.
داستان به اینجا که رسید دانش آموزان شروع کردند به محکوم کردن آن مرد.
راوی اما پرسید : آیا می دانید آن مرد در لحظه های آخر زندگی اش چه فریاد می زد؟
بچه ها حدس زدند حتما از همسرش معذرت خواسته که او را تنها گذاشته است!
راوی جواب داد: نه، آخرین حرف مرد این بود که "عزیزم، تو بهترین مونسم بودی. از پسرمان خوب مواظبت کن و به او بگو پدرت همیشه عاشقت بود."
قطره های بلورین اشک، صورت راوی را خیس کرده بود که ادامه داد: همه زیست شناسان می دانند ببر فقط به کسی حمله می کند که حرکتی انجام می دهد و یا فرار می کند و او قبل از اینکه حرکتی از همسرش سر بزند به اینکار اقدام کرد. پدر من در آن لحظه وحشتناک، با فدا کردن جانش پیشمرگ مادرم شد و او را نجات داد. این صادقانه ترین و بی ریاترین ترین راه پدرم برای بیان عشق خود به مادرم و من بود.
اقتـضای طبیـعت
هندویی عقربی را دید که در آب برای نجات خویش دست و پا میزند ...
هندو به قصد کمک دستش را به طرف عقرب دراز کرد اما عقرب تلاش کرد تا نیشش بزند !
با این وجود مرد هنوز تلاش میکرد تا عقرب را از آب بیرون بیاورد اما عقرب دوباره سعی کرد او را نیش بزند !
مردی در آن نزدیکی به او گفت : چرا از نجات عقربی که مدام نیش میزند دست نمیکشی ؟!
هندو گفت : عقرب به اقتضای طبیعتش نیش میزند. طبیعت عقرب نیش زدن است و طبیعت من عشق ورزیدن ...
چرا باید از طبیعت خود که عشق ورزیدن است فقط به علت این که طبیعت عقرب نیش زدن است دست بکشم ؟!
هیچگاه از عشق ورزیدن دست نکش همیشه خوب باش حتی اگر اطرافیانت نیشت بزنند ...
قـدرت بـخشش
در روزگاران قدیم بانوى خردمندى که به تنهایی و پیاده سفر می کرد در عبور از کوهستان سنگ گرانقیمتی را پیدا کرد.
روز بعد به مسافرى رسید که گرسنه بود. آن بانوى خردمند کیف خود را باز کرد و مقداری غذا به او داد ولی آن مسافر سنگ گرانقیمتى را در کیف بانوى خردمند دید و از او خواست تا آن را به او بدهد و بانوى خردمند بدون درنگ سنگ باارزش را به او داد.
مرد مسافر به سرعت از آنجا دور شد و از شانس خوب خود بسیار شادمان گشت.
او می دانست آن سنگ آنقدر ارزش دارد که می تواند تا آخر عمر با خیال راحت زندگی بی دردسر و پرنعمتی را داشته باشد.
چند روزی گذشت ولی طمع مرد او را راحت نمی گذاشت و مرتب با خود می گفت اگر او چنین سنگ باارزشی را به این سادگی به من داد پس اگر از او می خواستم بیش از این به من می داد.
بنابراین مرد بازگشت و با سختی فراوان آن بانو را پیدا کرد و سنگ گرانقیمت را به او بازگرداند و به او گفت: من خیلی فکر کردم و می دانم که این سنگ چقدر ارزش دارد اما من او را به تو باز می گردانم به این امید که چیزی به من بدهی که از این سنگ باارزشتر باشد.
بانوى خردمند گفت: از من چه می خواهی؟ مرد گفت: همان چیزی که باعث شد به این راحتی از این همه ثروت چشم پوشی کنی!
زن پاسخ داد: قناعت. به همین دلیل است که می گویند افراد، ثروتمند و یا فقیرند به خاطر آنچه هستند نه آنچه دارند.
ما با آنچه بدست می آوریم زندگی می کنیم و با آنچه می بخشیم یک زندگی می سازیم.
ارزش واقـعی
در اوزاکای ژاپن، شیرینیسرای بسیار مشهوری بود. شهرت او به خاطر شیرینیهای خوشمزهای بود که میپخت.
مشتریهای بسیار ثروتمندی به این مغازه میآمدند، چون قیمت شیرینیها بسیار گران بود.
صاحب فروشگاه همیشه در همان عقب مغازه بود و هیچ وقت برای خوشآمد مشتریها به این طرف نمیآمد. مهم نبود که مشتری چقدر ثروتمند است.
یک روز مرد فقیری با لباسهای مندرس و موهای ژولیده وارد فروشگاه شد و عمداً نزدیک پیشخوان آمد.
قبل از آنکه مرد فقیر به پیشخوان برسد، صاحب فروشگاه از پشت مغازه بیرون پرید و فروشندگان را به کناری کشید و با تواضع فراوان به آن مرد فقیر خوشآمد گفت و با صبوری تمام منتظر شد تا آن مرد جیبهایش را بگردد تا پولی برای یک تکه شیرینی بیابد!
صاحب فروشگاه خیلی مؤدبانه شیرینی را در دستهای مرد فقیر قرار داد و هنگامی که او فروشگاه را ترک میکرد، صاحب فروشگاه همچنان تعظیم میکرد.
وقتی مشتری فقیر رفت، فروشندگان نتوانستند مقاومت کنند و پرسیدند که در حالی که برای مشتریهای ثروتمند از جای خود بلند نمیشوید، چرا برای مردی فقیر شخصاً به خدمت حاضر شدید.
صاحب مغازه در پاسخ گفت: مرد فقیر همهی پولی را که داشت برای یک تکه شیرینی داد و واقعاً به ما افتخار داد.
این شیرینی برای او واقعاً لذیذ بود.
شیرینی ما به نظر ثروتمندان خوب است، اما نه آنقدر که برای مرد فقیر، خوب و باارزش است.
برگرفته از کتاب: باترا، پرومودا؛ رمز و راز زندگی بهتر
دزدی مـال و دزدی دیـن
گویند روزی دزدی در راهی، بسته ای یافت که در آن چیز گرانبهایی بود و دعایی نیز پیوست آن بود.
آن شخص بسته را به صاحبش برگرداند.
او را گفتند : چرا این همه مال را از دست دادی؟
گفت: صاحب مال عقیده داشت که این دعا، مال او را حفظ می کند.
و من دزد مال او هستم، نه دزد دین.
اگر آن را پس نمیدادم و عقیده صاحب آن مال، خللی می یافت ؛
آن وقت من، دزد باورهای او نیز بودم و این کار دور از انصاف است ...
مـلا و شـراب فـروش !
سرمایه داری در نزدیکی مسجد قلعه فتح الله کابل رستورانی ساخت که در آن موسیقی و رقص بود و برای مشتریان مشروب هم سرو می شد.
ملای مسجد هر روز در پایان موعظه دعا می کرد تا خدا صاحب رستوران را به قهر و غضب خود گرفتار کند و بلای آسمانی بر این رستوران نازل!
یک ماه از فعالیت رستوران نگذشته بود که رعد و برق و توفان شدید شد و رستوران به خاکستر تبدیل گردید.
ملا روز بعد با غرور و افتخار نخست حمد خدا را بجا آورد و بعد خراب شدن آن خانه فساد را به مردم تبریک گفت و اضافه کرد: اگر مومن از ته دل از خداوند چیزی بخواهد، از درگاه خدا ناامید نمی شود.
اما خوشحالی مومنان و ملای مسجد دیری نپایید
صاحب رستوران به محکمه شکایت برد و از ملای مسجد خسارت خواست !
ملا و مومنان چنین ادعایی را نپذیرفتند !
قاضی دو طرف را به محکمه خواست و بعد از این که سخنان دو جانب دعوا را شنید، گلویی صاف کرد و گفت : نمی دانم چه بگویم ؟! سخن هر دو را شنیدم :
یک سو ملا و مومنانی هستند که به تاثیر دعا و ثنا ایمان ندارند !
و سوی دیگر مرد شراب فروشی که به تاثیر دعا ایمان دارد …!
"پائولو کوئیلو"
حکایـت دو گـدا
دو گدا تو یه خیابون شهر رم کنار هم نشسته بودن. یکیشون یه صلیب گذاشته بود جلوش، اون یکی یه ستاره داوود...
مردم زیادی که از اونجا رد میشدن به هر دو نگاه میکردن ولی فقط تو کلاه اونی که پشت صلیب نشسته بود پول مینداختن.
یه کشیش که از اونجا رد میشد مدتی ایستاد و دید که مردم فقط به گدایی که پشت صلیبه پول میدن و هیچ کس به گدای پشت ستاره داوود چیزی نمیده.
رفت جلو و گفت: رفیق بیچاره من، متوجه نیستی؟ اینجا یه کشور کاتولیکه، تازه اینجا مرکز مذهب کاتولیک هم هست.
پس مردم به تو که ستاره داوود گذاشتی جلوت پول نمیدن، به خصوص که درست نشستی بغل دست یه گدای دیگه که صلیب داره جلوش.
در واقع از روی لجبازی هم که باشه مردم به اون یکی پول میدن نه به تو.
گدای پشت ستاره داوود بعد از شنیدن حرفهای کشیش رو کرد به گدای پشت صلیب و گفت: هی "موشه" نگاه کن کی اومده به برادران "گلدشتین*" بازاریابی یاد بده؟!
* گلدشتین یه فامیل معروف یهودیه
زنـدگی خـروسی
کوه بلندی بود که لانه عقابی با چهار تخم، بر بلندای آن قرار داشت.
یک روز زلزله ای کوه را به لرزه در آورد و باعث شد که یکی از تخم ها از دامنه کوه به پایین بلغزد.
بر حسب اتفاق آن تخم به مزرعه ای رسید که پر از مرغ و خروس بود.
مرغ و خروس ها می دانستند که باید از این تخم مراقبت کنند و بالاخره هم مرغ پیری داوطلب شد تا روی آن بنشیند و آن را گرم نگهدارد تا جوجه به دنیا بیاید.
یک روز تخم شکست و جوجه عقاب از آن بیرون آمد.
جوجه عقاب مانند سایر جوجه ها پرورش یافت و طولی نکشید که جوجه عقاب باور کرد که چیزی جز یک جوجه خروس نیست.
او زندگی و خانواده اش را دوست داشت اما چیزی از درون او فریاد می زد که تو بیش از این هستی.
تا اینکه یک روز که داشت در مزرعه بازی می کرد متوجه چند عقاب شد که در آسمان اوج می گرفتند و پرواز می کردند.
عقاب آهی کشید و گفت: ای کاش من هم می توانستم مانند آنها پرواز کنم.
مرغ و خروس ها شروع کردند به خندیدن و گفتند: تو خروسی و یک خروس هرگز نمی تواند بپرد.
اما عقاب همچنان به خانواده واقعی اش که در آسمان پرواز می کردند خیره شده بود و در آرزوی پرواز به سر می برد.
اما هر موقع که عقاب از رویایش سخن می گفت به او می گفتند که رویای تو به حقیقت نمی پیوندد و عقاب هم کم کم باور کرد.
بعد از مدتی او دیگر به پرواز فکر نکرد و مانند یک خروس به زندگی ادامه داد و بعد از سالها زندگی خروسی، از دنیا رفت.
تو همانی که می اندیشی، هرگاه به این اندیشیدی که تو یک عقابی؟ پس به دنبال رویاهایت برو و به یاوه های مرغ و خروسهای اطرافت فکر نکن.
نویسنده: گابریل گارسیا مارکز
مـرد واقعـی و مسلمـان واقـعی
میگویند وقتی رضا شاه تصمیم گرفت بانک ملّی را تأسیس کند برای بازاری ها پیغام فرستاد که از بانک ملّی اوراق قرضه بخرند. هیچکدام از تجّار بازار حاضر به اینکار نشد. وقتی خبر به خانم فخرالدّوله، مالک بسیار ثروتمند، خواهر مظفّرالدین شاه و مادر مرحوم دکتر امینی رسید، به رضاشاه پیغام فرستاد که مگر من مرده ام که می خواهی از بازار پول قرض کنی ؟ من حاضرم در بانک ملّی سرمایه گذاری کنم...
و به این ترتیب بانک ملّی با پول خانم فخرالدّوله تأسیس شد.
یکی از قوانینی که در زمان رضا شاه تصویب شد قانون روزهای تعطیلی مغازه ها و ادارات بود. به این ترتیب هر کس به خواست خود و بدون دلیل موجّهی نمی توانست مغازه اش را ببندد.
روزی رضاشاه با اتوموبیلش از خیابانی می گذشت که متوجّه شد مغازه ای بسته است.
ناراحت شد و دستور داد که صاحب آن مغازه را پیدا کنند و نزد او بیاورند. کاشف به عمل آمد که صاحب مغازه یک عرق فروش ارمنی است. آن مرد را نزد رضاشاه آوردند.
شاه پرسید: پدر سوخته چرا مغازه ات را بسته ای؟ مرد ارمنی جواب داد قربانت گردم امروز روز قتل مسلم بن عقیل است و من فکر کردم صلاح نیست در این روز عرق بفروشم.
شاه دستور تحقیق داد و دیدند که حقّ با عرق فروش ارمنی است.
آنوقت رضاشاه عرق فروش را مرخص کرد و رو به همراهانش کرد و گفت: "در این مملکت یک مرد واقعی داریم آنهم خانم فخرالدّوله است و یک مسلمان واقعی داریم آنهم قاراپط ارمنی است"
امـان از دسـت این ایـرانیها
سه نفر آمریکایی و سه نفر ایرانی با همدیگر برای شرکت در یک کنفرانس می رفتند. در ایستگاه قطار سه آمریکایی هر کدام یک بلیط خریدند، اما در کمال تعجب دیدند که ایرانی ها سه نفرشان یک بلیط خریده اند. یکی از آمریکایی ها گفت: چطور است که شما سه نفری با یک بلیط مسافرت می کنید؟ یکی از ایرانی ها گفت: صبر کن تا نشانت بدهیم.
همه سوار قطار شدند. آمریکایی ها روی صندلی های تعیین شده نشستند، اما ایرانی ها سه نفری رفتند توی یک توالت و در را روی خودشان قفل کردند. بعد، مامور کنترل قطار آمد و بلیط ها را کنترل کرد. بعد، در توالت را زد و گفت: بلیط، لطفا! بعد، در توالت باز شد و از لای در یک بلیط آمد بیرون، مامور قطار آن بلیط را نگاه کرد و به راهش ادامه داد. آمریکایی ها که این را دیدند، به این نتیجه رسیدند که چقدر ابتکار هوشمندانه ای بوده است.
بعد از کنفرانس آمریکایی ها تصمیم گرفتند در بازگشت همان کار ایرانی ها را انجام دهند تا از این طریق مقداری پول هم برای خودشان پس انداز کنند. وقتی به ایستگاه رسیدند، سه نفر آمریکایی یک بلیط خریدند، اما در کمال تعجب دیدند که آن سه ایرانی هیچ بلیطی نخریدند. یکی از آمریکایی ها پرسید: چطور می خواهید بدون بلیط سفر کنید؟ یکی از ایرانی ها گفت: صبر کن تا نشانت بدهم.
سه آمریکایی و سه ایرانی سوار قطار شدند، سه آمریکایی رفتند توی یک توالت و سه ایرانی هم رفتند توی توالت بغلی آمریکایی ها و قطار حرکت کرد. چند لحظه بعد از حرکت قطار یکی از ایرانی ها از توالت بیرون آمد و رفت جلوی توالت آمریکایی ها و گفت: بلیط، لطفا !!!
هوش ایرانی ها در تمام دنیا زبانزد خاص و عام است اما ایکاش کمی هم انصاف چاشنی این ذکاوت بود ...
آرامش سنـگ یا آرامش بـرگ ؟
مردجوانی کنار نهر آب نشسته بود و غمگین و افسرده به سطح آب زل زده بود.
استادی از آنجا می گذشت. او را دید و متوجه حالت پریشانش شد و کنارش نشست.
مرد جوان وقتی استاد را دید بی اختیار گفت: "عجیب آشفته ام و همه چیز زندگی ام به هم ریخته است. به شدت نیازمند آرامش هستم و نمی دانم این آرامش را کجا پیدا کنم؟"
استاد برگی از شاخه افتاده روی زمین را داخل نهر آب انداخت و گفت: به این برگ نگاه کن وقتی داخل آب می افتد خود را به جریان آن می سپارد و با آن می رود.
سپس استاد سنگی بزرگ را از کنار جوی آب برداشت و داخل نهر انداخت. سنگ به خاطر سنگینی اش داخل نهر فرو رفت و در عمق آن کنار بقیه سنگ ها قرار گرفت.
استاد گفت: "این سنگ را هم که دیدی. به خاطر سنگینی اش توانست بر نیروی جریان آب غلبه کند و در عمق نهر قرار گیرد. حال تو به من بگو آیا آرامش سنگ را می خواهی یا آرامش برگ را؟!"
مرد جوان مات و متحیر به استاد نگاه کرد و گفت: "اما برگ که آرام نیست. او با هر افت و خیز آب نهر بالا و پائین می رود و الان معلوم نیست کجاست! لااقل سنگ می داند کجا ایستاده و با وجودی که در بالا و اطرافش آب جریان دارد اما محکم ایستاده و تکان نمی خورد. من آرامش سنگ را ترجیح می دهم!"
استاد لبخندی زد و گفت: "پس چرا از جریان های مخالف و ناملایمات جاری زندگی ات می نالی؟ اگر آرامش سنگ را برگزیده ای پس تاب ناملایمات را هم داشته باش و محکم هر جایی که هستی آرام و قرار خود را از دست مده."
استاد این را گفت و بلند شد تا برود. مرد جوان که آرام شده بود نفس عمیقی کشید و از جا برخاست و مسافتی با استاد همراه شد.
چند دقیقه که گذشت موقع خداحافظی مرد جوان از استاد پرسید: "شما اگر جای من بودید آرامش سنگ را انتخاب می کردید یا آرامش برگ را؟"
استاد لبخندی زد و گفت: "من تمام زندگی ام خودم را با اطمینان به خالق رودخانه هستی و به جریان زندگی سپرده ام و چون می دانم در آغوش رودخانه ای هستم که همه ذرات آن نشان از حضور یار دارد از افت و خیزهایش هرگز دل آشوب نمی شوم و من آرامش برگ را می پسندم ...
وعـده ی پــوچ
پادشاهی در یک شب سرد زمستان از قصر خارج شد.
هنگام بازگشت سرباز پیری را دید که با لباسی اندک در سرما نگهبانی می داد.
از او پرسید : آیا سردت نیست؟ نگهبان پیر گفت : چرا ای پادشاه اما لباس گرم ندارم و مجبورم تحمل کنم.
پادشاه گفت : من الان داخل قصر می روم و می گویم یکی از لباس های گرم مرا را برایت بیاورند.
نگهبان ذوق زده شد و از پادشاه تشکر کرد. اما پادشاه به محض ورود به داخل قصر وعده اش را فراموش کرد.
صبح روز بعد جسد سرمازده پیرمرد را در حوالی قصر پیدا کردند، در حالی که در کنارش با خطی ناخوانا نوشته بود : ای پادشاه من هر شب با همین لباس کم سرما را تحمل می کردم اما وعده ی لباس گرم تو مرا از پای درآورد ...
______________________________
دادا جی. پی.
واسوانی در دوم ماه اگوست سال ۱۹۱۸ در حیدرآباد سند
هندوستان زاده شد . او تحصیلات عالی خود را در کالج
سند کراچی با موفقیت چشم گیری گذراند و از آن پس در
مسیر زندگی به پیروی از استاد معنوی خود ، سادو
واسوانی ـ که عمویش نیز بود ـ دل گماشت .
جی. پی. واسوانی این عارف ، فیلسوف ، انساندوست و
آموزگار بزرگ گامهای عموی بزرگوارش را پی گرفت و
شیوۀ زندگی خود را بر اساس کتابهای مقدس ، موعظههای
قدیسین و منش سادو واسوانی بنا نهاد .
در حال حاضر دادا جی. پی. واسوانی سرآمد آموزگاران
معنوی مرکز سادو واسوانی ست ، که شعبات گوناگونی در
شهرهای هندوستان و کشورهای مختلف جهان
دارد . این مرکز پس از سادو
واسوانی با یاد و احترام او نامگذاری شد .
مردی که دانای اسرار، فرزانه و یک قدیس بود. او
معتقد بود که ما باید خداوند را با قلب خود در آغوش
بکشیم و خدمات عاشقانۀ خود را نثار تمامی فرزندان
محنت دیدۀ او نماییم. سادو واسوانی همچنین پرندگان و
حیوانات و همۀ آفریدههای پروردگار را شایای مهرورزی
میدانست ، چرا که آفرینش را از یک خانواده به شمار
میآورد .
پیام جی. پی. واسوانی نیز تکریم و عشق نسبت به همۀ
موجودات هستی ست . این استاد معنوی به دلیل سخنرانیهای
جذاب و الهام بخش خود در هندوستان مورد احترام والایی
قرار دارد . او همچنین دارای جایگاه
ویژه ای در تالار سخنرانی دی.
اچ. در سازمان ملل متحد است و یک کرسی از مجلس
نمایندگان انگلیس به این عارف گران قدر اختصاص دارد
.
این فیلسوف شهیر هند تاکنون سی عنوان کتاب به زبان
انگلیسی منتشر کرده است . عناوین کتابهای منتشرۀ
واسوانی به زبان مادری او ـ سندی ـ نیز بیش از این
تعداد است .
فهمــیده ام که
یک زلزله ۷ ریشتری تمام مشکلات دیگر زندگی آدم را کم
اهمیت می کند. ۲۸ ساله
فهمــیده ام که در زندگی باید برای رسیدن به اهدافم
تلاش کنم ولی نتیجه را به خواست خدا بسپارم و شکایت نکنم.
۲۹ ساله
فهمــیده ام که هیچ وقت نباید وقتی دستت تو جیبته روی
یخ راه بری. ۱۲ ساله
فهمــیده ام که نباید بگذاری حتی یک روز هم بگذرد
بدون آنکه به زنت بگویی "دوستت دارم". ۶۱ ساله
فهمــیده ام که اگر عاشق انجام کاری باشم، آن را به
نحو احسن انجام می دهم.
۴۸ ساله
فهمــیده ام که وقتی گرسنه ام نباید به سوپر مارکت
بروم. ۳۸ ساله
فهمــیده ام که می شود دو نفر دقیقا به یک چیز نگاه
کنند ولی دو چیز کاملا متفاوت ببینند.
۲۰ ساله
فهمــیده ام که وقتی مامانم میگه "حالا باشه تا بعد"
این یعنی "نه". ۷ ساله
فهمــیده ام که من نمی تونم سراغ گردگیری میزی که
آلبوم عکس ها روی آن است بروم و مشغول تماشای عکس ها نشوم.
۴۲ ساله
فهمــیده ام که بیشتر چیزهای که باعث نگرانی من می
شوند هرگز اتفاق نمی افتند. ۶۴ ساله
فهمــیده ام که وقتی مامان و بابا سر هم دیگه داد می
زنند، من می ترسم. ۵ ساله
فهمــیده ام که اغلب مردم با چنان عجله و شتابی به
سوی داشتن یک "زندگی خوب"حرکت می کنند که از کنار آن رد می شوند.
۷۲ساله
فهمــیده ام که وقتی من خیلی عجله داشته باشم، نفر
جلوی من اصلا عجله ندارد. ۲۹ ساله
فهمــیده ام که بیش ترین زمانی که به مرخصی احتیاج
دارم زمانی است که از تعطیلات برگشته ام. ۳۸ ساله
فهمــیده ام که مدیریت یعنی: ایجاد یک مشکل، رفع همان
مشکل و اعلام رفع مشکل به همه. ۳۴ ساله
فهمــیده ام که اگر دنبال چیزی بروی بدست نمی آوری،
باید آزادش بگذاری تا به سراغت بیاید. ۲۹ ساله
فهمــیده ام که باز کردن (نی زدن) در ساندیس از طرفی
که نوشته "از این قسمت باز کنید" سخت تر از طرف دیگر است.
۵۴ ساله
فهمــیده ام که عاشق نبودن گناه است.
۳۱ساله
فهمــیده ام هر چیز خوب در زندگی یا غیر قانونی است و
یا غیر اخلاقی و یا چاق کننده. ۴۶ ساله
فهمــیده ام مبارزه در زندگی برای خواسته هایت
زیباست. اما تنها در کنار کسانی که دوستشان داری و دوستت دارند.
۲۷ ساله
فهمــیده ام در فکر عوض کردن همسرم نباشم. خودمو عوض
کنم و وفق بدم به موقعیت ها و مراحل مختلف زندگیم تا بتونم با بینش واضح زندگیم رو
با خوشحالى و سرور ادامه بدم. ۴۲ ساله
فهمــیده ام که وقتی طرف مقابل داد میزند صدایش به
گوشم نمیرسد بلکه از آن رد می شود. ۵۰ ساله
فهمــیده ام هرکس فقط و فقط به فکر خودشه، مرد واقعی
اونه که همیشه و در همه حال به شریکش هم فکر کنه بی منت.
۳۵ ساله
فهمــیده ام برای بدست آوردن چیزی که تا بحال نداشتی
باید بری کاری رو انجام بدی که تا بحال انجامش نداده بودی.
۳۶ ساله
فهمــیده ام سخت ترین کار دنیا شناخت انسانهاست و نمی
توانی به شناخت تقریبی که از یک فرد چند لحظه قبل داشته ای ۱۰۰% اطمینان و اعتماد
کنی. ۳۱ ساله
فهمیده ام که ظرف های تو خالی بیشتر صدا دارند.
۲۱ ساله
فهمیده ام که به خود بیاندیشم و فکر کسی نباشم چون
کسی به فکر من نیست. ۲۵ ساله
فهمیده ام که هرآنچه را که می اندیشیم روزی به حقیقت
میرسد پس مثبت بیندیشید. 27 ساله
فهمیده ام چیزهایی که برایم بی اهمیت هستند همیشه
دردسرساز می شوند. ۱۳ساله
فهمیده ام
برای به خطا نرفتن باید عاشق بود. عاشق خدا. عشق تنها چیزیه که اجازه نمیده خلاف
نظر معشوق کاری انجام بدیم. ۲۷ساله
انسان های متفاوت، متفاوت رفتار می کنند و اثرات متفاوتی هم
بجا می گذارند، استیو جابز یکی از این افراد متفاوت بود که با
عقاید و الگوهایی که داشت توانست قله های موفقیت و محبوبیت را
فتح کند. استیو جابز تنها اسطوره ای نخواهد بود که دنیای
فناوری هرگز خدماتش را فراموش نمی کند.
1. کارشناسان هیچچیز نمیدانند
روزنامهنگاران، تحلیلگران، مشاوران،
بانکداران و راهبران نمیدانند چه بکنند، بنابراین تنها به شما
مشاوره میدهند. آنها به تو میگویند چه چیزی در محصول تو
وجود دارد که خوب عمل نمیکند اما قادر نیستند محصولی بهتر را
بسازند. آنها میتوانند به تو بگویند چگونه یک محصول را
بفروشی اما خود قادر به فروش آن نیستند. آنها میتوانند به تو
توضیح دهند چگونه گروههای کاری بزرگ تشکیلدهی اما خودشان
بدترین دفاتر را دارند. برای مثال، کارشناسان به ما میگویند
2نقص مهم "مکینتاش" در اواسط دهه 80 فقدان حمایت برای یک چاپگر
چرخشی و نبود لوتوس3،2،1 بود؛ این تنها چیزی است که کارشناسان
میتوانند به ما بگویند.
2. مشتریان نمیدانند چگونه چیزی را که میخواهند به تو بگویند
نقطه تمرکز اپل، نیمکره راست مغز استیو بود که
با نیمکره چپ حرف میزد. اگر از مشتریان بپرسی چه چیزی میخواهند،
آنها به تو میگویند: "بهترین، سریعترین و ارزانترین". اما
این صدای یکنواخت تکراری بویی از یک تغییر انقلابی نبرده است.
مشتریان تنها میتوانند آرزوهای خود را در قالب کلماتی بیان
کنند که هنوز درحال استفاده از آنها هستند؛ در دورهای که در
آن مکینتاش تولید میشد، همه میگفتند میخواهند رایانهای با
بهترین، سریعترین و ارزانترین سیستم عامل MS-DOS داشته باشند.
بهترین چیز برای یک شروع، تولید محصولی است که تو میخواهی
استفاده کنی؛ این چیزی است که استیو جابز و استیو وزنیاک انجام
دادند.
:: استیو جابز در کنفرانس جهانی توسعهدهندگان اپل سال ۲۰۱۰
هنگام معرفی آیفون 4 ::
3. اهمیت جهش به جلو
تغییرات بزرگ زمانی رخ میدهند که تو جهشی
فراتر از قدمهای یکنواخت برداری. بهترین تولیدکنندگان
چاپگرهای چرخشی در ابتدا شروع به تعریف ویژگیهای جدیدی کردند
که متفاوت بودند. اپل یک جهش رو به جلو برداشت: چاپگرهای لیزری.
به آنهایی فکر کنید که یخ جمع میکردند. به شرکتهایی فکر
کنید که یخ را تولید میکردند و به آنهایی فکر کنید که یخچالها
را میسازند. آیا هنوز هم امروز کسی هست که در طول زمستان یخ
جمع کند؟
4. بیشترین، بزرگترین است و بیشترین چالش، کیفیت کار را بهتر
میکند
من همیشه با این ترس کار میکردم که استیو
بتواند به من بگوید من عالی نیستم یا کارم هیچ ارزشی ندارد.
این ترس، چالش بزرگ من بود اما رقابت با IBM و مایکروسافت یک
چالش عظیم بود. تغییر دادن دنیا یک چالش بزرگ بود. من و
کارمندان اپل (قبل و بعد از من) کار خود را به بهترین شکل
انجام دادهایم چون باید برای انجام این چالشهای بزرگ حداکثر
توان خود را صرف میکردیم.
5. روی طراحی حساب کن
استیو با درخواستهای عجیب خود درباره طراحی،
افراد مختلفی را دیوانه میکرد: بعضی از قابهای سیاه به
اندازه کافی سیاه نبودند. انسانهای فناپذیر عادی فکر میکنند،
رنگ سیاه سیاه است و خاکستری خاکستری اما استیو یک کمالگرا بود
و حق داشت؛ بعضی افراد طراحی را در دل دارند، درحالیکه بسیاری
دیگر تنها به آن توجه میکنند.
6. زمانیکه از گرافیکهای بزرگ و حروف درشت استفاده میکنی
نمیتوانی اشتباه کنی
نگاهی به اسلایدهای استیو فونت حروف در سایز
70، از نوعی است که یک نمایشگر یا گرافیک بزرگ دارند. حال به
رونماییهایی فکر کنید که دیگرانی که در بخش فنآوری مشغول به
کار هستند، انجام میدهند. آنها از فونت با سایز هشت استفاده
میکنند و عناصر گرافیکی در رونماییهای آنها وجود ندارد.
بسیاری از مردم میگویند استیو بزرگترین معرفیکننده برای
محصولات جدید بود... اما هیچ شده از خود بپرسید چرا افراد
بسیار کمی هستند که از سبک وی تقلید میکنند؟
7. تغییر ایده نشانهای از هوش است
زمانی که اپل اولین "آی فن" را عرضه کرد، هیچ
برنامه جانبی برای آن وجود نداشت. برنامههای جانبی (app) را
استیو به وجود آورد. آنها ایده بدی بودند چون هرگز نمیدانستی
با تلفن تو چه کار میتوانند بکنند. در ابتدا تعریف برنامههای
جانبی وب در داخل مرورگر "سافاری" تنها امکانی بود که
میتوانست تصور شود. تا اینکه 6ماه بعد، استیو تصمیم گرفت
برنامههای جانبی را به عنوان ابزارهای مناسبی به کار برد. اپل
در مدت زمان کوتاهی راههای بسیاری را پیمود تا به شعار معروف
خود برسد: "برای هر چیزی یک برنامه جانبی وجود دارد" (there’s
an app for that).
8. ارزش با قیمت فرق دارد
بیچاره هستید اگر فکر کنید همهچیز به قیمت
وابسته است و باز هم بیچارهتر هستید اگر فکر کنید تنها
میتوان روی قیمت با دیگران رقابت کرد. قیمت تمام آن چیزی نیست
که شما باید روی آن حساب کنید: آنچه باید روی آن حساب کرد،
حداقل به اعتقاد تعداد کمی از مردم، ارزش است. ارزش است که
باید در آمادهسازی محصول خود به آن فکر کنید تا بتوانید لذت
استفاده از بهترین دستگاه موجود را به مشتری بدهید. میتوانیم
بگوییم هیچکس محصولات اپل را به خاطر قیمت پایین آنها
نمیخرد.
9. نمایشهای مدیر اجرایی
استیو جابز قادر بود 2 بار در سال و در دوره
رونماییهایش به میلیونها نفر نشان دهد iPadها، iPodها،
iPhoneها و Macها چگونه کار میکنند. چرا بسیاری از مدیران
اجرایی (CEO)، معاونان یا سایر مدیران ارشد خود را روی صحنه
مراسم رونمایی صدا میزنند؟ شاید برای اینکه نشان دهند در پس
یک محصول، مجموعهای پرقدرت قرار گرفته است یا شاید به این
دلیل که مدیر اجرایی عمق کاری را که شرکتش انجام میدهد
نمیداند یا نمیفهمد، بنابراین نمیتواند آن را به خوبی
توضیح دهد.
:: استیو جابز در کنار بیل گیتس ::
10. شغل مستقیم مدیر اجرایی
شاید همیشه محصول مطلوب نبود اما همیشه به حدی
چشمگیر بود که بتواند در تمام دنیا گسترده شود. در این مورد،
استیو همیشه یک هدف داشت: "سلطه روی بازارهای موجود و ایجاد
بازارهای جدید در سطح جهانی".
11. بازاریابی
به مربعی فکر کنید که به چهار مربع کوچکتر
تقسیم شده است. محور عمودی نشان میدهد محصول شما چقدر با
محصول رقیب تفاوت دارد. محور افقی ارزش محصول شما را نشان میدهد.
در سمت راست پایین: ارزش است اما تک نیست و به یک قیمت رقابتی
نیاز دارد. در سمت چپ بالا: تک است اما ارزش نیست، بنابراین
شما در بازاری که وجود ندارد اولین هستید. در سمت چپ پایین: تک
نیست و ارزش نیست، بنابراین شما یک ابله هستید. در سمت راست
بالا: تک است و ارزش است و اینجاست که شما میتوانید هم پول
به دست آورید و هم تاریخ را بسازید. برای مثال، iPod تک بود و
ارزش داشت چراکه تنها روش برای بارگذاری موسیقی قانونی بود و
ارزان بنابراین به آسانی از سوی بزرگترین تهیهکنندگان
موسیقی حمایت شد.
12. برای اینکه بعضی چیزها را ببینی نیاز است که آنها را باور
کنی
زمانیکه در تلاشی تا جهشی به جلو برداری، به
دنبال راهی برای فرار از دست کارشناسان میگردی، در جستوجوی
چالشهای بزرگ هستی، وسواس طراحی داری و تمام توجه خود را روی
ارزش واحد پروژه معطوف میکنی، باید مردم را متقاعد کنی تا
کاری را که مشغول انجام آن هستی باور کنند. مردم برای دیدن
مکینتاش آن را باور کردند و به همین دلیل به واقعیت بدل شد.
این اتفاق در مورد iPod، iPhone و iPad هم رخ داد. نقطه آغاز
برای تغییر دنیا تغییر ایدههاست؛ این بزرگترین درسی بود که
از استیو آموختم.
:: مجسمه استیو جابز در پارک فناوری در بوداپست مجارستان ::
تمامی موفقان جهان ؛
بنوعی در رفتار با هم مشترک هستند. « شما گاهی فکر میکنید که مثلا : اخلاق این شخص چقدر شبیه خودم و یا فلان شخص است. » لطفا سر فرصت کافی و با دقت؛ نکات ذیل را بخوانید و در مقایسه با خودتان ؛ به هر موضوع یک ٪ یا امتیاز دهید : |
1- بخداوند ایمان دارند و معتقدند که ایمان مبنای همه اعجازهاست و پادزهر شکست و در همه حال شاکر خداوند هستند .
1. جویدن آدامس در سنگاپور ممنوع است.
2. تقلب کردن در مدارس بنگلادش غیر قانونی است و افراد بالای 15 برای تقلب به زندان فرستاده می شوند.
4. مشاهده فیلم های کاراته ای تا سال 79 در عراق ممنوع بود.
5. در ایسلند زمانی داشتن سگ خانگی ممنوع بود.
6. در آریزونای آمریکا، کشتن و شکار شتر ممنوع است.
7. در تایلند همه سینما رو مجبورند هنگام پخش سرود ملی قبل از شروع فیلم قیام کنند.
8. در دانمارک روشن کردن ماشین قبل از چک مردن اینکه بچه ای زیر آن خوابیده است یا نه، ممنوع است.
9. در تایلند انداختن آدامس جویده شده تان 500 دلار جریمه دارد و قبل از خارج شدن از
خانه حتما باید لباس زیر پوشیده باشید.
10. در سال 1888 در بریتانیا قانونی تصویب شده که دوچرخه سواران را موظف می کرد تا زمان رد شدن ماشین از کنارشان، زنگ دوچرخه هایشان را بطور پیوسته به صدا درآورند.
11. در قرن 16 و 17 میلادی نوشیدن قهوه در ترکیه ممنوع بود و اگر کسی در حین خوردن قهوه دستگیر می شدن، به اعدام محکوم می شد.
12. در فنلاند زمانی پخش کارتون دونالد داک به علت شلوار نپوشیدن شخصیت اصلیت سریال ممنوع بود.
13. تا سال 1984، بلژیکی ها مجبور بودند نام فرزندشان را از یک لیست 1500 نفری در روزهای ناپلئون بطور رندوم انتخاب کنند.
14. در برمه دسترسی به اینترنت غیر قانونی است. اگر فردی با اتهام داشتن مودم دستگیر شود، به زندان محکوم می شود.
15. اتریش اولین کشوری بود که مجازات مرگ را در سال 1787 حذف کرد.
16. صد ها سال پیش هر فردی که قصد داشت از کشور خارج شود، به سرعت اعدام می شد.
17. در طول جنگ جهانی اول هر سربازی که به همجنس بازی متهم می شد، اعدام می شد.
18. در زمان حکومت طالبان در افعانستان، پوشیدن جوراب سفید برای زنان به علت تحریک آمیز بودن آن برای مردان ممنوع بود. در ضمن ماموران پلیس دستور داشتند پنجره خانه ها را با رنگ سیاه بپوشانند تا زنان حاضر در خانه ها دیده نشوند.
19. در 24 ایالت آمریکا ضعف حنسی عامل اصلی طلاق است.
20. در ایالت میسوری بخش سنت لوئیس، هنوز هم نجات دادن زنان با لباس خواب، برای ماموران آتش نشانی ممنوع است.
21. در انگلستان، سر لاشه هر نهنگی که پیدا شود متعلق به پادشاه اشت و دم آن متعلق به ملکه.
22. در فرانسه صدا زدن خوک با نام ناپلئون ممنوع است.
23. در ویکتوریای استرالیا پوشیدن شلوارک های صورتی تحریک آمیز در غروب های شنبه ممنوع است.
24. در ویکتوریای استرالیا، تنها متخصصان برق اجازه تعویض لامپ برق را دارند.
25. در انگلستان چسباندن برعکس تمبر حاوی عکس ملکه، نشانگر خیانت و پیمان شکنی با سلطنت است.
26. در ورمونت، زنان تنها با اجازه کتبی همسرانشان حق استفاده از دندان مصنوعی را دارند.
27. در واشنگتون، وانمود کردن به داشتن خانواده پولدار ممنوع است.
28. در منطقه کنورسویل ویسکانسین آمریکا، مردان در هنگام اوج لذت شهوانی (ارگاسم) همسرانشان حق تیراندازی ندارند.
29. در اوهایو آمریکا, ماهیگیری در زمان مستی ممنوع است.
30. در اندونزی مجازات استمنا, مرگ است.
31. در بخش اروکای ایالت نوادا، بوسیدن زنان توسط مردان سبیلو ممنوع است.
32. در میامی آمریکا، تقلید کردن رفتار جانواران ممنوع است.
33. در لوای آمریکا، بوسیدن بیش از 5 دقیقه مجاز نیست.
34. زمانی در کشور سوئیس، محکم بستن در خودرو جرم به حساب می آمد.
35. در روآتای ایتالیا، عبور افراد غیر مسیحی از 20 متری کلیسا ممنوع است. اما عبور بزرگراهی از فاصله 15 متری کلیسای آن منطقه موجب دردسر پلیس شده بود، زیرا امکان توقف حودرو ها در آن منطقه بزرگران برای چک کردن مسیحی بودن یا نبودن شان وجود نداشت.
36. در سوئیس داشتن یک پناهگاه برای شهروند الزامی است.
37. در منطقه هستینگ نبراسکا, قانون می گوید هتلداران باید پیراهن سفید تمیز برای خواب به هر یک از مهمانان بدهند. هیچ زوجی هم حق ندارد تا قبل پوشیدن این لباس ها سکس داشته باشد.
38. در بحرین پزشکان حق ندارند در هننگام معاینه به آلت تناسلی زنان مستقیم نگاه کنند، اما اجازه دارند تصویر آنرا در اینه ببینند.
39. در لینوئیس آمریکا دادن سیگار روشن به حیوانات ممنوع است.
40. در منطقه ترمونتون یوتا در آمریکا, زنان حق سکس با مردان در آمبولانس را ندارند و در صورت انجام این کار گناهکار شناخته شده و نامشان در روزنامه محلی درج خواهد شد
با این روشها هفتهای ۵۰۰ گرم از وزن خود کم کنید. راههای گام به گام خلاص شدن از وزن اضافی:
۱ . چربیزدائی از بدن:
هفته اول - حبوبات بهجای گوشتهای سرخ کرده. اگر شما بیش از حد از گوشت گوساله یا اردک و غاز استفاده میکنید، سعی کنید در هفته اول کم کردن مقدار یک پوند از وزن بدن خویش، به میزان نیمی از مصرف گوشت و چربی مورد استفاده، از انواع لوبیاها، عدس و حبوبات استفاده کنید. حبوبات ضمن تأمین پروتئین مورد نیاز بدن ”فیبر“های مورد نیاز بدن را تأمین و چربی آن را کم خواهد کرد.
۲. مواظب باشید:
اگر تصمیم گرفتهاید در کلاسهای آموزشی تمرینات آکروباتیک شرکت کنید، سعی کنید کلاسهای مربوطه را بهدقت و با علاقه کامل بگذارید. یکی از محققین در این باره میگوید: ”گذراندن کلاسها و تمرینات مربوطه اعتماد به نفس بیشتری به شما میدهد و بهعلاوه، از خطرات این قبیل تمرینات میکاهد.“ تمرینات آکروباتیک به عقیده این محقق از بهترین راههای کاستن از وزن بدن است.
۳. بدن شما عادت میکند:
”فرددیک هاگرمن“ استاد علوم بیولوژیکی در دانشگاه اوهایو میگوید: ”بدن انسان بهطور شگفتانگیزی به ”عادات“ پاسخ میدهد. پس اگر شما بدنتان را عادت دادهاید که روزانه بهطور مثال ده دقیقه ورزش کنید، سعی کنید این عمل شما همه روزه و بهطور مداوم صورت بگیرد. بدن شما به این ورزش کوتاه مدت طوری عادت میکند که ترک عادت باعث ناراحتی و چاقیهای موضعی خواهد شد.“
۴. از خود ”انسان“ دیگری بسازید:
با انجام تمرینات مداوم، پرهیز از خوردن چربیهای مزاحم و مصرف روزانه چربیها، از خود انسان تازهای بسازید. ورزش مداوم و رعایت کردن تمهیدات غذائی به سلولهای بدن شما فرصت بازسازی و دوبارهسازی میدهد. ورزش در مورد جوانسازی یاختههای بدن نیز اعجاز خاص خودش را دارد.
۵. تمرینات بدنی، همه جا:
وقتی برای خرید کالائی مجبور هستید در صف بایستید، در صف بانکها یا اتوبوسهای شهری، عضلات بدن بهویژه شکم و پاها و دستهای خود را تکان دهید. حتی حرکت دادن عضلات مختلف بدن به مقیاس کوچک، به سوخت وساز بدن شما کمک میکند و تداوم این ورزشهای کوچک، نتایج بسیار مؤثری در سلامت بدن شما بهبار خواهد آورد.
۶. گوش کردن به موزیک و رادیو:
حین انجام تمرینات میتوانید به موزیک ریتمیک مورد علاقه خود گوش بدهید. مهم نیست موسیقی مورد نظر چیست. آنچه اهمیت دارد آن است که تمرینات شما توأم با هیجان باشد و این از طریق موزیک دارای ریتم میسر است.
۷. از پروتئین سبز غفلت نکنید!
اگر تصمیم گرفتهاید گوشت را از برنامه غذائی خود حذف کنید، به یکباره خود را از کلیه پروتئینهای بدنساز محروم نکنید. یک لیوان لوبیای سبز حاوی هفت گرم پروتئین است، همین مقدار نخودفرنگی به اندازه یک دانه تخممرغ دارای پروتئین است. پس در کنار گذاردن تدریجی پروتئین حیوانی، حبوبات بهویژه لوبیا، لوبیای سبز و نخودفرنگی را فراموش نکنید.
۸. غذاهای لقمهای حاضر و آماده:
افرادی که مجبورند زیاد به مسافرت بروند، اغلب بیشتر از دیگران کالری و چربی مصرف میکنند.
این افراد ناگزیرند در بین راه مقابل رستورانها توقف کرده و غذاهای چرب و سنگین را روانه معده خود سازند که همین امر سبب چاقی، بهویژه چاقیهای موضعی در خانمها میشود. برای جلوگیری از این امر میتوانید ساندویچهای کوچکی مثلاً از مرغ سوخاری تهیه کنید و یا از سالادهای بدون چربی در حین رانندگی استفاده کنید.
۹. اشتیاق برای غذاخوردن:
وقتی اشتیاق و علاقه شما برای صرف نوعی غذا به اوج میرسد، اگر کمی در برابر آن مقاومت کنید، معمولاً از میزان هوش و اشتیاق شما کاسته خواهد شد. برای ایستادگی بهتر میتوانید از شیوههائی نظیر دوش گرفتن، پیادهروی، دوچرخهسواری و یا هر کار دیگری مغایر با خوردن استفاده کنید. رابینسون میگوید: ”با وجود این شما به خوردن نیاز دارید و با رعایت مواردی میتوانید این کار را بهراحتی و بدون ترس انجام دهید“.
۱۰. پیادهروی اعجاز میکند!
پیادهروی، پیش از صرف غذا، بیش از تمرینات بدنی ورزشی در سوخت وساز بدن مؤثر است. البته اگر پیادهروی با حرکات ورزشی توأم باشد، اثرات مضاعف در پی خواهد داشت.
۱۱. بهترین شیوه سوزاندن کالری بدن:
یک ماشین پلهپیمائی، میتواند چند صد کالری را در طول یک ساعت بسوزاند. دامنه سرعت این ماشین بهمراتب بیشتر از کارکرد معمولی پاهای یک فرد است. اگر برای حرکات و تمرینات عضلات پا به ماشین پلهپیمائی دسترسی ندارید، سعی کنید قدمهای شما حین راه رفتن بلند و دارای ضرباهنگ یک اندازه باشد تا عضلات پاهایتان تقویت شود.
۱۲. یادداشت بردارید:
”جاناتان رابینسون“ مدیر اجرائی مرکز داروهای ممنوعه میشیگان میگوید: ”زمانی که به هوس خود در خوردن یک غذای چرب لذیذ فایق آمدهاید، این موفقیت را در دفترچه یادداشت خود قید کنید تا با یادآوری آن انگیزه مقاومتهای آینده را در خود تقویت کنید. این سادهترین راه برای الگوسازی است“.
۱۳. به عضلات خود استراحت دهید:
عضلات قوی داشتن یعنی برخورداری از سوخت و ساز منظمتر. اما با داشتن بدنی عضلانی، بدن شما باید در پی هر مرحله از تمرینات ورزشی استراحتی به خود بدهد. پس از استراحت دادن به عضلات خود، دوباره تمرینات را از سر بگیرید. بیتردید نتایج بهتری بهدست میآورید.
۱۴. سی دقیقه ورزش، ایدهآل است:
تمرینات به سبک تمرکزی یوگا بسیار مؤثرند. سی دقیقه انجام حرکات ورزشی در طول روز ایدهآل است. اما صرف این وقت ممکن است همیشه میسر نباشد. دلسرد نباشید. سرانجام ۳ تا ۱۰ دقیقه ورزش در طول روز نیز به سلامتی شما کمک خواهد کرد.
۱۵. غذاهای کم کالری:
بهمنظور احتراز از غذاهای پرچربی در طول شب و در آشپزخانه اشتهاآور، خوراکیهای لقمهای را در جاهای بهخصوصی از خانه قرار دهید. برای مثال، مقداری ذرت بینمک یا چوبشور روی گیرنده تلویزیون یا در گوشهای از گنجه لباسها قرار دهید و شبها با خوردن آنها هوس غذا خوردن در طول شب را در خودتان از بین ببرید.
۱۶. برنامه مبارزه با چاقی:
از مؤثرترین اهداف رژیم خود، فهرستی تهیه کنید. (مصرف کردن غذاهای ساده فاقد چربی، تدارک دیدن ناهار توسط خودتان و غیره). فهرست را در پایان هر ماه بررسی کنید. ”لیندا کروفورد“ کارشناس عادتهای تغذیه میگوید: ” ما اغلب از اهداف خود فاصله میگیریم و تنها راه جلوگیری از آن بررسی ماهانه عملکرد ما در تغذیه بدنمان است.“
۱۷. دستها را آزاد نگه دارید:
هنگام بالا رفتن از پلهها، از نردههای کنار پلهها استفاده نکنید. این عمل سرعت عمل کالری سوزاندن بدن شما را کاهش خواهد داد. پس موقع بالا رفتن از پلهها صحیحتر آن است که دستهایتان آزاد باشد.
۱۸. در موقع گرسنگی آشپزی نکنید!
اگر چنین کنید، لقمههای کوچک برای خود خواهید گرفت و بهمیزان پخت غذا نیز خواهید افزود. با خوردن یک دانه سیب یا یک برش لیمو و غیره به گرسنگی خود فائق آئید و بعد با خیال راحت غذا درست کنید.
۱۹. نقش رنگها در تغذیه:
بهتر است غذاهای خود را در اتاقی که رنگ آبی دارد میل کنید و نه رنگ قرمز و تند.
بر پایه تحقیقات مؤسسات طبی دانشگاه ”جان هیکینز“ رنگهای گرم و تند نظیر قرمز، نارنجی و زرد سبب میشود که غذا مطبوعتر جلوه کند. در نتیجه انسان احساس گرسنگی و ولع بیشتری میکند. رنگهای سرد و ملایم مانند آبی و خاکستری درست نتیجه عکس رنگها تند را بهدست میدهد.
۲۰. اهمیت عضلات بدن:
داشتن عضلات قوی، کلید اصلی سوزاندن چربیهای بدن است، پس سعی کنید همواره در تقویت عضلانی خود بکوشید. اما این کم کردن وزن از طریق سوزاندن چربیها را بهطور آهسته و تدریجی انجام دهید، تا با فشار آوردن به عضلات آنها را تقویت کنید.
۲۱. آهسته و آرام غذا خوردن:
اگر عادت دارید غذا را سریع بخورید، ضرورت دارد که به این توصیه عمل کنید. هنگامیکه غذا در دهان دارید، هرگز چنگال به دست نگیرید، چون این عمل سرعت غذا خوردن را زیاد میکند.
۲۲. درس بگیرید:
اگر به دویدن علاقه دارید، بههنگام خسته شدن از دویدن زیاد، زمانی را به تمرین دیگری اختصاص دهید. اگر از آن تمرین هم خسته شدید با راکت، زمانی را توپ بزنید. پرداختن به حرکات و تمرینات متفاوت روش تمرینی شما را در حالت مثبت نگاه خواهد داشت.
۲۳. آیا پس از غذا خوردن میدوید؟
اگر پاسخ مثبت است، پس در هفته دوم این رژیم ۵۰ هفتهای، این قاعده را تغییر دهید. تأثیر حرارتی موجود در غذا باعث دور برداشتن و فزونی گرفتن متابولیسم بدن میشود. در حالیکه اگر این نظم را معکوس کنید، یعنی پس از دویدن و ورزش غذا بخورید، متابولیسم مورد نظر در خدمت قدرت کاری بدن شما قرار خواهد گرفت.
۲۴. پاروزنی، عامل مهم تناسب اندام:
پاروزنی، یا استفاده از ماشینهای پاروزنی در باشگاههای ورزشی، به کوچک شدن شکم، از بین رفتن پیه و چربی دور شکم و بالاخره قویتر شدن عضلان دست و بازو کمک خواهد کرد.
۲۵. آهسته غذا بخورید:
زیرا کسانی که سریع غذا میخورند فرصت جذب کالری را به اندازه کافی به معده خود نمیدهند و غذائی با حجم زیاد و کالری بیش از حد مصرف میکنند. در حالیکه اگر آهسته غذا بخورید ممکن است در یک سوم زمان صرف شده کالری مورد نیاز دریافت کرده و از خوردن بیش از حد غذا بپرهیزید.
۲۶. همواره سعی کنید با معده پر به خرید بروید:
زیرا افراد گرسنه در انتخاب غذاهای مورد نیاز اغلب چربیها و شیرینیجات را انتخاب میکنند، بدون اینکه به نیاز بدن خود به ویتامینها و کالری توجه کنند. خرید کردن با شکم پر میتوانند توجه بیشتری را نسبت به ویتامینها و کالریها جلب کند.
۲۷. سعی نکنید خیلی زود لاغر شوید:
زیرا کسانی که خیلی سریع لاغر میشوند با سرعت بیشتری دوباره اضافه وزن پیدا میکنند. لاغر شدن تدریجی و منظم امکان متعادل نگهداشتن وزن پس از رژیم غذائی را امکانپذیر میکند.
۲۸. با نوشیدن مایعات خنک میتوان برای لاغر شدن گامی مهم برداشت:
بدین ترتیب که نوشیدن آب سرد و نوشیدنیهای خنک باعث مصرف انرژی میشود. در نتیجه بدن بهصورت تدریجی لاغر میشود.
۲۹. غذای بسیار گرم نخورید:
پزشکان توصیه میکنند که از مصرف غذاهای بسیار گرم پرهیز کنید، زیرا هضم غذای سرد به آسانی صورت نمیگیرد و باید بدن آن را گرم کند و این کار مستلزم مصرف کالری قابل توجهی است. به این ترتیب روند هضم و جذب کند انجام میگیرد و از گرسنگی زودرس جلوگیری میشود.
۳۰. هرگز وعده غذائی را حذف نکنید:
در واقع این عمل روش ساخت چربیهای ذخیره را بهکار میاندازد. بهتر است بهمقدار کمتر اما در چندین نوبت غذا بخورید.
وزن ایدهآل:
سلامتی و تندرستی بیش از چاقی ارزش دارد. در دوران گذشته از زمانی که وسایل راحتی بشر بیشتر شد و زندگی اداری و صنعتی، بهوجود آمد چاقی عمومیت یافت و حتی یک ارزش بهشمار میآمد. ولی در حال حاضر سلامتی بیش از چاقی ارزش دارد به همین جهت رژیمهای غذائی و ورزش اهمیتی خاص پیدا کردند. البته وزن هر کس طبق قد، سن، وضعیت عمومی و استخوانبندی او متغیر است.
از: استیو کاوفمن (Steve Kaufmann)
هنگامی که به ۴۵ سال گذشته برمیگردم، چنین به نظرم میرسد که بزرگترین عامل تمام موفقیتهای من به عنوان دانشجو، دیپلمات یا تاجر، خوش شانسی بوده و بس. هنگامی که از ناپلئون پرسیدند که آیا او ترجیح میدهد فرماندهان ارتش وی شجاع باشند یا زیرک، او پاسخ داد هیچکدام، من فرماندهان خوش شانس را ترجیح میدهم.
سوال اینجاست، چگونه شانس بیاوریم؟
در اینجا هفت عادتی را که برای من عامل خوش شانسی بوده اند، با شما در میان میگذارم:
۱٫ ماجراجو باشید اما سر دار و ندارتان شرط نبندید.تمام موفقیتهای من به خاطر روحیه ریسک پذیرم بوده است. من آسایش تحصیل در دانشگاه شهر خود را رها رده و برای تحصیل به خارج رفتم. بر سر موضوعی که واقعا برایم اهمیت داشت در مقابل رئیسم ایستادم. از کار در شرکت استعفا داده و کار خودم را به وجود آوردم. به فروشنده ای در مقابل وثیقه اندک پول قرض دادم و موارد بیشماری از این قبیل. اینها، کارهایی بودند که بیشترین پاداش را به دنبال داشتند. اما، در تمام این موارد من میتوانستم از عهده پیامدهای شکست هم بربیایم. البته قرار هم نبود که در صورت شکست به جزیره الب تبعید شوم، اما باید همه جوانب کار را سنجید. هرچند که من همیشه هم نمینشینم و یک برنامه عریض و طویل بچینم، بیشتر اوقات تنها از حس درونی خود پیروی میکنم، اما در تمام شرایط، کاری را انجام میدهم که بدانم میتوانم از پس شکست آن برآیم.
۲٫ کار را با اعتماد به دیگران آغاز کنید:شما نمیتوانید تک و تنها به جای برسید و تنها با کمک دیگران میتوانید به اهداف خود دست یابید. این دیگران شامل دوستان، خانواده، همکاران، روئسا و کارکنان، فروشندگان و خریداران هستند. اگر شما ذاتا شکاک هستید یا دوست دارید تمام کارها را به تنهایی انجام دهید، امکان اینکه بخت به شما رو کند بسیار کم خواهد بود. زیرا معمولا شانس توسط دیگران بر سر راه شما قرار میگیرد.
۳٫ با مهره های قوی خود بازی کنید:نقاط قوت خود را بشناسید و آنها را به کار گیرید. نقاط ضعف خود را نیز بشناسید و از اینکه مجبور به استفاده از آنها شوید، اجتناب کنید. از وانمود کردن به قدرتهایی که فاقد آن هستید خودداری کنید. شما میتوانید توان و قدرتمندی خود را افزایش داده و بر ضعفهای خود چیره شوید. اما قبل از هرچیز باید مهارتها، استعدادها، دانش و روابط خود را به خوبی بشناسید و در هر زمان که میتوانید، از آنها استفاده کنید. این کار احتمال خوش شانس بودن را افزایش میدهد.
۴٫ بیش از آنچه میگیرید، پس بدهید.اگر میخواهید افراد خوش شانس را به برنامه خود وارد کنید، آماده بخشش باشید. شما باید بدون چشمداشت، برای دیگران قدمی بردارید. جربیات من، همواره نشان داده اند که این ضرب المثل قدیمی: “از هر دست بدهی، از همان دست میگیری” واقعیت دارد و مطمئن باشید که آنچه را بخشیده اید، چه مالی و چه معنوی، در غیر منتظره ترین موقعیت به شما باز میگردد و گره از کارتان میگشاید.
۵٫ متناسب و سلامت شوید و این حالت را حفظ کنید:نظور از تناسب و سلامت تنها از نظر فیزیکی نیست. منظور من بهداشت و سلامن جسمی، فکری و روانی است. صحیح غذا بخورید و فعال باشید. در هر سن و موقعیت به مطالعه و آموختن بپردازید. مثبت اندیش باشید. بدانید که لزوما همواره همه چیز بر وفق مرادتان نیست. اما با اعتقاد بر امکان پذیر بودن موفقیت، حتی در موقعیتهای دشوار نیز پیروز خواهید شد. هرگز هنگام شب و زمانی که خسته هستید، به مشکلات عمده و سخت نیاندیشید. سلامت و انرژی شانس به همراه خواهند داشت و قدرت مقابله با شکست را در اختیارتان میگذارند.
۶٫ در برقرار کردن ارتباط و اطلاع رسانی مهارت یابید:شما باید بتوانید به خوبی به دیگران بگویید که هستید و چه میخواهید. بر روی مهارتهای کلامی خود کار کنید. منظور من شیوه استفاده از کلمات، روش واضح سخن گفتن و نوشتن و بیان منظور با کلامی ساده اما قدرتمند است. اگر فرصت دارید، زبان دیگری نیز بیاموزید. دانستن چند زبان مختلف، شانس بسیاری برای من به همراه داشت و امکانات کاری فراوانی در اختیارم قرار داد. به یاد داشته باشید که در دهکده جهانی، اهمیت زبان هرگز کم نخواهد شد.
۷٫ در کار و صنعت واقعی خود گام بردارید:یک حسابدار میتواند به خوبی از برنامه های اقتصادی، جدولهای مختلف درآمد و سود و زیان و… مطلع باشد و کار خود را به خوبی انجام دهد، اما بعید است بتواند تغییر شغل داده و کفاش خوبی شود. هر راه اندازی، هر شرکت و هر معامله ای بر مبنای یک صنعت یا برپایه رشته علمی یا تجربی خاصی بنا شده است. به سوگند بقراطی رشته مورد نظر خود وفادار باقی بمانید. در اینصورت دیگران متوجه میشوند که شما واقعا در حرفه خود وارد و کارآمد هستید و بخت به شما رو خواهد کرد. با پرداختن به این عادات، به شانس فرصت بدهید به سراغتان بیاید. هر چه زودتر، بهتر…
7روش برای تصمیم گیری بهتر و اراده قویتر
بسیاری بر این باورند که در کنترل و مدیریت خودشان ضعف دارند و دچار مشکلات عدیده ای هستند، تصمیم گیری و تصمیم سازی برایشان سخت است و اراده انجام هیچ کاری را ندارند.
افزایش قدرت تصمیم گیری و تصمیم سازی و تقویت نیروی اراده، آرزویی است که بسیاری از افراد آن را تنها در حد یک رویا می پندارند و گمان می کنند هیچ راهی برای آن وجود ندارد، حال آنکه به شدت در اشتباه هستند.
در این مقاله از روش هایی صحبت به میان می آید که در بهبود وضعیت تصمیم گیری و اراده شما نقشی کلیدی ایفا می کنند:
1. تصمیم ها را با هم هماهنگ کنید
قدرت تصمیم گیری بدین معناست که بتوانید تصمیم های کوچکی که در طول روز می گیرید و کارهایی که قصد و اراده انجام آنها در طول روز را دارید، با هم همسو باشند و بتوانید آنها را هماهنگ یا به عبارت بهتر اولویت بندی کنید.
2. مواد حاوی گلوکز بخورید
شاید برایتان جالب باشد که پس از یک روز کاری خسته کننده و زمانی که به خانه می رسید، چگونه می توانید دوباره انرژی و توان تصمیم گیری درباره ساعات باقی مانده را داشته باشید. راه حل این مشکل ساده تر از تصور شماست. لطفا مواد حاوی گلوکز مصرف کنید.
3. با وسوسه ها مبارزه کنید
از انرژی درونی خود برای مبارزه با امیال و وسوسه های آنی کمک بگیرید تا اراده تان برای تصمیم گیری های پیچیده و مهم بیشتر شود. وسوسه ها خیلی راحت می توانند مانع تصمیم گیری ها شوند و از طرفی مبارزه با وسوسه ها هم تمرینی بسیار خوب و ایده آل برای تقویت اراده و قدرت تصمیم گیری است.
4. استرس را از خود دور کنید
افراد باهوش به جای اینکه در طول روز برای هر کاری به خود استرس راه دهند، انرژی خود را ذخیره می کنند تا از آن برای تصمیم گیری بهتر استفاده کنند.
حذف استرس از فهرست کارهای روزانه مقدار قابل توجهی انرژی ذخیره شده برای شما به ارمغان می آورد.
5. به خواب و خوراکتان برسید
سعی کنید با اراده قوی و تصمیمی قاطع خوراکی هایی را که هیچ نفعی به شما نمی رسانند، از برنامه غذایی تان حذف کنید و از طرفی برای خواب راحت و کافی هم ارزش قائل شوید.
اراده ای که برای این کار به خرج می دهید، نشان از قابلیت های شما در تقویت اراده تان در امور گوناگون دارد.
6. به ضمیر ناخودآگاه، آگاهانه توجه کنید
ضمیر ناخودآگاه شما می تواند در تصمیم گیری و اراده برای انجام کار، بدون اینکه خود بخواهید، به شما کمک کند، پس به سادگی به حرف دلتان گوش کنید و آن را دست کم نگیرید.
7. روی کمک دیگران حساب کنید
تقویت نیروی اراده و تصمیم سازی، لزوما در توانایی شخصی شما برای کنترل خودتان خلاصه نمی شود. پس برای اینکه نتیجه بهتری از این تلاش ها بگیرید، هرگز مشورت با دیگران را از یاد نبرید.
رفتار و طرز برخورد، شالوده و پایه ی موفقیت است. یک انسان سخاوتمند با رفتار و منشی مثبت مطمئناً کامیاب خواهد شد. اگر رفتارتان را تغییر دهید، ادراکتان، اعمالتان، و زندگی تان را تغییر داده اید؛ و با تغییر تک تک زندگی ها، دنیا تغییر خواهد کرد.
در این مقاله ۳۰ نوع کار را عنوان می کنیم که هر کدام فقط ۳۰ ثانیه زمان می برد. تصور کنید اگر میلیون ها یا بیلیون ها انسان روی زمین اگر فقط یکی از این کارها را انجام بدهند، دنیا چطور تغییر می کرد؟ به همین خاطر سعی کردیم راه های جدیدی برای رشد و پیشرفت شخصی به رایتان عنوان کنیم که می توانید در کمتر از ۳۰ ثانیه آن ها را انجام دهید.
۱- تُن صدایتان را تغییر دهید. برای ۳۰ ثانیه سعی کنید نرم تر، آرام تر، و کمی خوشایندتر صحبت کنید. با نتایج شگفت انگیزی روبه رو خواهید شد. آیا می دانستید وقتی با صدای نرم تر و آرام تر به بچه ها دستور بدهید، نسبت به اینکه سرشان داد بزنید، تأثیر بیشتری خواهد داشت؟ اگر در کار خسته شده اید، حتی فقط برای ۳۰ ثانیه سعی کنید لحن صدایتان را آرام تر کنید، شاید زودتر به نتیجه رسیدید!
۲- ایده های قدیمیتان را به یاد آورده و دوباره آن ها را از سر گیرید. برای ۳۰ ثانیه، ایده قدیمیتان را دوباره امتحان کنید. آیا این ایده ی یک اختراع، یک پروژه کاری، یا کاری بوده که به نظرتان خسته کننده می آمده؟ یکی از آن کارها را انتخاب کرده و یک بار دیگر امتحانش کنید. تصور کنید اگر همه ی آدم ها اینقدر جرات داشتند که از نبوغ خدادادی در جهت استعدادهایشان بهره گیرند چه می شد؟ می دانید چه چیزهای جدیدی در دنیا ابداع می شد؟
۳- برای ۳۰ ثانیه به یک نفر یک فرصت دوباره بدهید. یک بار دیگر به حرف هایش گوش دهید یا یک بار دیگر به او فرصت دهید شاید که تغییر کرده باشد.
۴- به فرزندانتان بگویید «دوستتان دارم» و «به شما افتخار می کنم.» به چشم هایشان نگاه کنید، و به آن ها نشان دهید که چقدر به رایشان ارزش قائلید. تصور کنید اگر همه ی والدین ۳۰ ثانیه در روز هم که شده به فرزندانشان اطمینان خاطر می دادند، دنیا چه تغییری می کرد…
۵- دفعه ی بعدی که منتظر خشنودی آنی یا چیزی بودید که نمی توانید در همان لحظه داشته باشید، برای آنچه که در حال حاضر دارید، ۳۰ ثانیه از خدا تشکر و قدردانی کنید. این کار باعث تغییر رفتارتان خواهد شد.
۶- ۳۰ ثانیه محکم تر و صاف تر بایستید، و سرتان را بالاتر بگیرید. در چشم های دیگران نگاه کنید و با اطمینان بیشتر راه بروید. ببینید چه احساس خوبی دارد.
۷- کاری را که قبلاً از انجام آن دست کشیده اید و نیمه رها کرده اید را انتخاب کنید که امروز انجامش دهید. ۳۰ ثانیه بیشتر طول نمی کشد که برای انجام کاری تصمیم بگیرید. قولتان را پیش خودتان نگه دارید و مطمئن باشید که حتماً انجامش خواهید داد.
۸- به هم ریختگی هایی که کس دیگری ایجاد کرده را تمیز و مرتب کنید.
۹- از کسی تعریف و تمجید کنید.
۱۰- برای چیزی یا کسی که باورش دهید، بایستید. یک جمله ی حمایت کننده، حوزه ی نفوذ شما را گسترده تر خواهد کرد.
۱۱- کسی را در کارش تشویق کنید و به او اطمینان خاطر بدهید. به او بگویید که «تو می توانی!» او را باور داشته باشید و این باور را نشان دهید.
۱۲- کسی را که دوست دارید بیشتر با او آشنا شوید را به خانه تان دعوت کنید. می توانید شام را کنار هم صرف کنید. از این دعوت برای یک دوستی تازه استفاده کنید.
۱۳- به مدت ۳۰ ثانیه در جمع همسرتان را ناز و نوازش کنید. دستتان را پشتش بکشید، انگشتانتان را در موهایش فرو ببرید، نرم و آرام بغلش کنید، دستش را به نرمی فشار دهید، یا حتی یک بوسه تند و چابک. خیلی خوب است اگر بچه هایتان بفهمند که پدر و مادرشان همدیگر را دوست دارند و برای ابراز علاقه به هم راحت هستند. مطمئناً اگر همه ی زوج ها فقط ۳۰ ثانیه در روز برای چنین کاری وقت می گذاشتند، این قدر زندگی های زناشویی درهم و برهم نبود.
۱۴- یک کلمه ی جدید (کلمه ای از زبانی خارجی که به خوبی به آن تسلط ندارید) یا یک چیز تازه در مورد یک فرهنگ دیگر یاد بگیرید.
۱۵- چکی به مبلغ %۱۰ از حقوق ماهانه تان بنویسید و به مؤسسات خیریه هدیه کنید.
۱۶- هر روز ۳۰ ثانیه برای غالب آمدن بر ترس ها و شجاعانه روبه رو شدن با همه ی موقعیت های زندگی تان دعا کنید. رفتاری مثبت و هدفی مثبت در ذهن داشته باشید. برای کارهای آن روزتان طبق اولویت ها برنامه ریزی کنید. بعد از ۳۰ ثانیه برای تغییر آماده خواهید بود.
۱۷- از کسی بپرسید، «حالت چطور است» و واقعاً به جوابی که به شما می دهد خوب گوش کنید.
۱۸- ۲۰ هزار تومان در یک پاکت گذاشته و با عنوان «ناشناس» برای کسی بگذارید که می دانید به آن احتیاج دارد. نیکوکاری بدون اینکه شناخته شوید احساسی فوق العاده در شما ایجاد خواهد کرد. امتحان کنید!
۱۹- یک اقدام سریع برای محیط زیست بکنید. به پرنده ها غذا بدهید، زباله ها و آشغال ها را جمع و جور کنید و…
۲۰- یک صبحانه ی عالی برای خود انتخاب کنید (انرژی روزانه ی خود را با یک تصمیم ۳۰ ثانیه ای شروع کنید). کمتر مواد قندی بخورید و بیشتر پروتئین و میوه بخورید و صبحانه ای سالم و مقوی برای خود انتخاب کنید.
۲۱- اگر خیلی وقت است که درون خانه یا شرکت هستید، بیرون بروید و اجازه بدهید که نور آفتاب روی صورتتان بنشیند. این کار حالتان را خیلی سریع بهبود خواهد داد.
۲۲- وقتی کسی از شما تقاضای کم خواست (کمک مالی)، پاسخ مثبت بدهید.
۲۳- برای انتخابات ثبت نام کنید. ۳۰ ثانیه برای ثبت نام وقت بگذارید و فرم را پر کنید. با این کار هر وقت موقع انتخابات شهر یا شورا رسید می توانید در این فعالیت مردمی شرکت کنید
۲۴- یک دانه بکارید (یا اگر وارد هستید، یک نهال بکارید). تصور کنید اگر میلیون ها آدم روی زمین این کار را بکنند دنیا چه تغییری خواهد کرد.
۲۵- چراغ اتاق هایی که خالی است را خاموش کنید (لامپ اضافی خاموش). هر ۳۰ ثانیه هم ارزش دارد.
۲۶- در سطل زباله ی خانه چند کیسه ی زباله بگذارید تا انواع مختلف زباله ها را جداگانه دور بریزید. شما بازیافت زباله را از همین امروز شروع کرده اید.
۲۷- یک عادت بدتان را در ۳۰ ثانیه ترک کنید؛ و ۳۰ ثانیه به ۳۰ ثانیه آن را تکرار کنید.
۲۸- ۳۰ ثانیه بخندید. استرستان فروکش خواهد کرد.
۲۹- آب بنوشید.
۳۰- ۳۰ ثانیه از هر آنچه که دارید احساس رضایت کنید؛ و همیشه قدردان نعمت های خداوند باشی.
گفتار های دونالد والترز خیلی کوتاه است گاهی به یک خط هم نمیرسد.
آدم های موفق خودشان را با افرادی که با آنها هم فکر هستند، متحد میکنند. آنها اهمیت و ارزش قسمتی از یک گروه بودن را میدانند و می توان گفت آدم های موفق 30 فرق کلی با دیگران دارند که دانستن آنها بد نیست :
1. فرصتهایی را میبینند و پیدا میکنند که دیگران آنها را نمیبینند.
2. از مشکلات درس میگیرند، در حالی که دیگران فقط مشکلات را میبینند.
3. روی راهحلها تمرکز میکنند.
4. هوشیارانه و روشمندانه موفقیتشان را میسازند، در زمانی که دیگران آرزو میکنند موفقیت به سراغشان آید.
5. مثل بقیه ترسهایی دارند ولی اجازه نمیدهند ترس آنها را کنترل و محدود کند.
6. سوالات درست را به شیوه صحیح از خود میپرسند. سوالهایی که آنها را در مسیر مثبت ذهنی و روحی قرار میدهد.
7. به ندرت از چیزی شکایت میکنند و انرژیشان را به خاطر آن از دست نمیدهند. همه چیزی که شکایت کردن باعث آن است فقط قرار دادن فرد در مسیر منفیبافی و بیثمر بودن است.
8. سرزنش نمیکنند (واقعا فایدهاش چیست؟) آنها مسوولیت کارهایشان و نتایج کارهایشان را تماما به عهده میگیرند.
9. وقتی ناچارند از ظرفیتی بیش از حد ظرفیتشان استفاده کنند همیشه راهی را برای بالا بردن ظرفیتشان پیدا میکنند و بیشتر از ظرفیتشان از خود توقع دارند. آنها از آنچه دارند به نحو کارآمدتری استفاده میکنند.
10. همیشه مشغول، فعال و سازنده هستند. هنگامی که اغلب افراد در حال استراحت هستند آنها برنامهریزی کرده و فکر میکنند تا وقتی که کارشان را انجام میدهند استرس کمتری داشته باشند.
11. خودشان را با افرادی که با آنها هم فکر هستند، متحد میکنند. آنها اهمیت و ارزش قسمتی از یک گروه بودن را میدانند.
12. بلندپرواز هستند و دوست دارند حیرتانگیز باشند. آنها هوشیارانه انتخاب میکنند تا بهترین نوع زندگی را داشته باشند و نمیگذارند زندگیشان اتوماتیکوار سپری شود.
13. بهوضوح و دقیقا میدانند که چه چیزی در زندگی میخواهند و چه نمیخواهند. آنها بهترین واقعیت را دقیقا برای خودشان مجسم و طراحی میکنند به جای اینکه صرفا تماشاگر زندگی باشند.
14. بیشتر از آنکه تقلید کنند، نوآوری میکنند.
15. در انجام کارهایشان امروز و فردا نمیکنند و زندگیشان را در انتظار رسیدن بهترین زمان برای انجام کاری از دست نمیدهند.
16. آنها دانشآموزان مدرسه زندگی هستند و همواره برای یادگیری روی خودشان کار میکنند. آنها از راههای مختلفی مثل تحصیلات آموزشگاهی، دیدن و شنیدن، پرسیدن، خواندن و تجربه کردن یاد میگیرند.
17. همیشه نیمه پر لیوان را میبینند و توانایی پیدا کردن راه درست را دارند.
18. دقیقا میدانند که چه کاری باید انجام دهند و زندگیشان را با از شاخهای به شاخهای دیگر پریدن از دست نمیدهند.
19. ریسکهای حسابشدهای انجام میدهند؛ ریسکهای مالی، احساسی و شغلی.
20. با مشکلات و چالشهایی که برایشان پیش میآید سریع و تاثیرگذار روبهرو میشوند و هیچ وقت در مقابل مشکلات سرشان را زیر برف نمیکنند. با چالشها روبهرو میشوند و از آنها برای پیشرفت خودشان بهره میبرند.
21. منتظر قسمت و سرنوشت و شانس نمیمانند تا آیندهشان را رقم بزند. آنها بر این باورند که با تعهد و تلاش و فعالیت، بهترین زندگی را برای خودشان میسازند.
22. وقتی بیشتر مردم کاری نمیکنند؛ آنها مشغول فعالیت هستند. آنها قبل از اینکه مجبور به کاری بشوند، عمل میکنند.
23. بیشتر از افراد معمولی روی احساساتشان کنترل دارند. آنها همان احساساتی را دارند که ما داریم ولی هیچگاه برده احساساتشان نمیشوند.
24. ارتباطگرهای خوبی هستند و روی رابطهها کار میکنند.
25. برای زندگیشان برنامه دارند و سعی میکنند برنامهشان را عملی کنند. زندگی آنها از کارهای برنامهریزی نشده و نتایج اتفاقی عاری است.
26. در زمانی که بیشتر مردم به هر قیمتی میخواهند از رنج کشیدن و بودن در شرایط سخت اجتناب کنند، افراد موفق قدر و ارزش کار کردن و بودن در شرایط سخت را میفهمند.
27. ارزشهای زندگیشان معلوم است و زندگیشان را روی همان ارزشها بنا میکنند.
28. تعادل دارند. وقتی از لحاظ مالی موفق هستند، میدانند که پول و موفقیت مترادف هم نیستند. آنها میدانند افرادی که فقط از نظر مالی در سطح مطلوبی قرار دارند، موفق نیستند. این در حالی است که خیلیها خیال میکنند پول همان موفقیت است. ولی آنها دریافتهاند که پول هم مثل بقیه چیزها یک وسیله است برای دستیابی به موفقیت.
29. اهمیت کنترل داشتن روی خود را درک کردهاند. آنها قوی هستند و از اینکه راهی را میروند که کمتر کسی میتواند برود، شاد میشوند.
30. از خودشان مطمئن هستند.